آنه ماری شوارتسنباخ و کتابی که در لار نوشت
در سال 1314 ، نویسنده و جهانگرد سوئیسی به نام آنه ماری شوارتسنباخ Annemarie Schwarzenbachمدتی را در دره لار سپری کرده.
بنده وصف ایشان را در کتاب "لار بهشتی که من می شناختم" خواندم و بعد متوجه شدم که کتابی هم در زمانی که در لار بوده با نام "مرگ در ایران" نوشته است و بالاخره بعد از اندکی جستجو، توانستم کتاب مورد نظر را تهیه کنم.
نزدیک به نیمی از بخشهای کتاب ، سفرنامه خانم آنه ماری به دره لار هستند که برای کسانی مثل من که لار را دوست دارند، بسیار پر ارزش میباشند.
من چندین بار این بخشها را به خاطر دو موضوع جالب در آن خوانده ام.
تعریفات
اولی تعریفهایی است که این نویسنده از طبیعت لار میکند که آدم را به وجد می آورد . مثلا در چند جای کتاب از لار به عنوان "دره خوشبختی"و "آخر دنیا" نام برده شده ، فصل 6 با نام "آخر دنیا" اینطور شروع می شود:
"گاهی این دره را آخر دنیا مینامیم ، زیرا بسیار بلندتر از فلات های مرتفع دنیاست ، بالاتر از آن نمی توان رفت ، مگر از مخروط صاف غول پیکرش بالا رویم . . .
. . . وقتی رودها کم آب می گردند ، به چندین شاخه تقسیم میشوند و دره لار در صخره های سیاه ساحلی ناپدید می شود . در جلگه ، آبگیر گسترده ای قرار دارد که عشایر در آنجا چادر زده اند. شاخه های رودخانه ، سطحی را از نو بنا میکنند . شامگاه آب آرام ، نقره سان و آینه گون است. همچون شریانی در سبزی پوشیده در تاریکی. صخره ها، از پشت قامت برافراشته اند. . . . "
بیشتر از این منتظرتان نمیگذارم و در مورد اشارات این نویسنده به ماهیگیری باید بگویم که در 3 جای کتاب ،یکی در آغاز فصل 4 به نام "چادرهای سفید اردوگاه ما" ، نویسنده در یک جمله کوتاه اعلام کرده که در آنجا با قلاب ماهیگیری می کرده. همچنین در فصل آخر آورده شده:
"برای من وقت چندانی نمانده است. تابستان به پایان می رسد و از این بلندی ها میدانیم که باید رفت.
سطح رودخانه ما آنقدر پایین آمده که دیگر به جز ماهی های کوچک چیزی نمی توانیم صید کنیم."
چند صفحه جلوترهم در آخرین صفحات کتاب ، نویسنده از 2 جوان انگلیسی صحبت به میان میآورند که با هم به ماهیگیری میروند .
نکته دیگری که از لحاظ تاریخی جالب است اینکه ، در آن زمان آبعلی ، دروازه ورودی به لار بوده ، فصل 3 با نام "صعود به دره خوشبختی" اینطور شروع میشود:
"در آبعلی قاطرهای نر در انتظارمان بودند. هنگامی که خورشید از گردنه گذشت و به ملاقات ما فرود آمد ، ساعت 8 صبح بود. پشت ما جاده ای گسترده شده بود که ابتدا دشت دلتنگ بیابانی تهران و سپس اقیانوس راکد تپه ها را میپیمود. جاده فراز و نشیب تپه های زرد شنی را تا بالای گردنه پشت سر میگذاشت و ناگاه سرگردنه ، با پیچ هولناک در دره بلند رودهن فرو میرفت. با ماشین 2 ساعت راه بود ، . . ."
فرشته
دومین مسئله جالب کتاب ، که بسیار هم هیجان برانگیز است ، بخشهایی است که نویسنده با یک ؟؟ فرشته ؟؟ ملاقات می کند. در این بخشها خواننده درمی یابد که نویسنده ، موجود فرشته گونی در خیالات خودش حس کرده یا ؟؟واقعا دیده؟؟ که به او در عبور از ناراحتی های روحیش کمک کرده.
در اینجا بخشی از فصل 8 با نام "فرشته" را می آورم:
"آن شب ، فرشته وارد چادرم شد. از روی تخت سفری ام دیدمش که پرده را کنار زد و بی آنکه خم شود وارد شد. در حالی که حتی برای قامت من ، من موجود فانی و ساده ، پرده ورودی بسیار پایین واقع شده بود. او در تاریکی جای گرفت اما به گونه ای که دیده شود. . . .
. . . نمیتوانستم صدای بادی که طناب ها و پارچه چادر را میکشید نشنوم. فرشته را دیدم که میرفت ، روشنایی ملایم دماوند مانند مانتویی بر روی شانه هایش جای گرفته بود. از علفهای بلند کرانه ، از میان 150 اسبی که ایستاده خوابیده بودند عبور کرد. سپس رودخانه را بی آنکه خیس شود پیمود ، از میان آتش سرخ شده چایخانه گذشت و سپس از زیر صخره های بازالت خاکستری ، جایی که پناه شبانه بزهای کوهی بود. . . "
اینکه آنه ماری در آنجا دقیقا چه دیده ، تنها خدا میداند. مترجم کتاب در پیشگفتار ، مسئله دیدار با فرشته را اینگونه باز کرده:
"دو فصل کامل کتاب (فصل های 8 و 21 که هر دو به کاتلین کرین تقدیم شده اند) به دیدار با این موجود اسرار آمیز اختصاص دارد و همین امر بیانگر اهمیت این شخصیت غریب است. هر دو ملاقات یا رویت در کوهپایه دماوند (منطقه لار) در نزدیکی رودی صورت میگیرد "
سپس مترجم شروع به آوردن مثالهایی از وجود فرشته در آثار دیگر ادبی و عرفانی میکند که من به عنوان یک مسلمان ، جای قرآن و کتابهای آسمانی دیگر را خالی احساس کردم.
فرشته ، در همه ادیان و اعتقادات مظهر زیبایی ، پاکی ، مهربانی است. آیات زیادی از قرآن ، درباره صفات ، ویژگیها ، ماموریت ها و وظایف فرشتگان سخن میگوید. آیه 285 سوره بقره ، ایمان به ملائکه را در ردیف ایمان به خدا و انبیا و کتب آسمانی قرار داده و این دلیل اهمیت بنیادی این موضوع است.
بدون شک ، وجود فرشتگان ، از امور غیبی است که برای اثبات آن ، راهی جز دلیل های نقلی (استناد به گفته ها) وجود ندارد و به حکم ایمان به غیب باید آنها را پذیرفت. در سوره انعام آیه 61 آورده شده:
"و او بر بندگان خود تسلط کامل دارد ؛ و مراقبانی بر شما می گمارد ؛ تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد ؛. . ."
در تفسیر این جمله از آیه که می فرماید "و مراقبانی بر شما می گمارد" ، گفته اند که منظور فرشتگانی هستند که بر انسان ها گمارده شده اند و انسان ها را از بلا و خطرات و آفات حفظ میکنند.
و در آخر . . .
متاسفانه تمام کتاب زیبا نیست ، بلکه نویسنده در اکثر جاهای کتاب حال خرابی داشته و مشکل روحی و اعتیاد داشته. به همین دلیل من کمی مردد بودم که در مورد این کتاب و این نویسنده مطلب بنویسم . این کتاب به همان اندازه که نکات جالب دارد ، نکات منفی و نا امید کننده نیز دارد .
جدا از نیمه تاریک آنه ماری شوارتسنباخ ، باید گفت که او یک خانم با دل و جرات و با اراده است که به کوهستانها و مناطق دوردست کشورهایی مثل ایران و افغانستان سفر کرده . کشورهایی که حتی سفر به مناطق شهری آنها برای مردان اروپایی نیز سخت است. در فصل آخر کتاب که بیشتر ناامید کننده است ، در یکی از تک جمله های امیدوار کننده ، اینطور نوشته:
". . . آری من از روی صداقت زادگاهم را ترک کردم و اشخاص بسیاری به آزادی و انتخاب من غبطه خوردند."
در نهایت او در سن 34 سالگی بر اثر سقوط از دوچرخه جان میسپرد.
کتابی که من دارم از انتشارات "نشر تاریخ ایران" ترجمه آقای "حامد فولادوند" است و 128 صفحه دارد و شاید از جمله هایی که از کتاب نقل کردم متوجه شده باشید که از لحاظ ترجمه خیلی خوب نیست و گاهی جملات بی معنی هستند. البته من جملات بهتر را انتخاب کردم. شنیده ام انتشاراتی های دیگر نیز این کتاب با عنون "مرگ در دوردست" چاپ کرده اند که امیدوارم بهتر باشد.
اگر خانم آنه ماری میدانست که آن ماهیهای قزلآلای خال قرمز که فراوان بودند و آن رودخانه های دست نخورده . . ، بعدها اینقدر در معرض آسیب قرار میگیرند که منجر به ممنوعیت همه چیز در لار میشود ، آنگاه میفهمید آن ماهیها خیلی ارزش دارند و دیگر اینهمه غصه نمیخورد.
اگر فقط میدانست و مداومت میورزید.
عکسها
با عکسهایی که ایشان گرفته اند ، به ۸۰ سال پیش لار بروید:
ماهیگیری راهی است برای نزدیک شدن به طبیعت .